Rat King

ساخت وبلاگ

قصاوت عجیبی در من ریشه دوانده‌ست. کینه‌های بیشماری از همه‌ی کسانی که مرا در عشق ناکام گذاشتند در طی این سال‌ها روحم را جویده. من استواری خود را می‌ستایم اما دیگر دارم به این سرنوشت می‌بازم. انسان در این جهان تاریک نمی‌تواند برای نجات خودش کافی باشد. من دست‌هایم را به سمت خیلی‌ها دراز کردم اما کسی آنها را نگرفت.

وحشت‌زده نیستم. اگر هم سرانجام این پایانی باشد که نصیبم می‌شود، می‌دانم که خطاهایم اندک بودند و ظلمی که بر من رفت بارها بیش از آنچه بود که در حق دیگران روا داشتم.

من پاهایی قوی داشتم که مرا در قامت ابدیت استوار نگاه داشتند. حالا دیگر هرچه بشود، گذرا خواهد بود. من توانستم از مرگ هم ابدی‌تر باشم.

من عشق را زیستم، هرچند که عشق مرا نزیسته باشد. پایان نگاه خیره‌ی چشمان منتظرم به در را خشک شدن چشمانم رقم نزدند، این در بود که پوسید و در پی‌اش اندک اندک تمام شهر مدفون شد. من اما همچنان ایستاده بودم و به همانجا می‌نگریستم.

من تاب آوردم. من رنجی را تاب آوردم که شرورترین دوزخیان مستحق آنند. و شاید رنج، همان است که کسی را مستحق دوزخ می‌سازد. رنج، قلب را خالی می‌کند و قلب‌های خالی، انسان را بی‌رحم می‌دارند و از دل بی‌رحمی گناه می‌خیزد و این مسیر در انتها ترا به دوزخ می‌افکند.

پس شاید رستگاری در تاب نیاوردن است. شاید پیروزی در انتهای همان پلی بود که چند سال پیش برویش ایستاده بودم، و شاید آرامش، در سقوط.

اما نه. پاهای من پاهای پریدن نیستند. من در ابدیت استوارم، ولو که آن ابدیت دوزخ من باشد. من با تمام رنج‌هایم جاودانه‌ام.

Cieli Di Amore...
ما را در سایت Cieli Di Amore دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cielidiamoreo بازدید : 8 تاريخ : جمعه 21 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:04