جایی خواندم که دختری نوشته بود:
«آخرش یک روز از ایران میرم و تو ی شهر آروم و سر سبز تو ی خیابون خیلی شلوغ یه قنادی کوچولو باز میکنم و تو عصرای پاییز پیراشکی میفروشم.»
شاید چهرهی هرکسی که با این آرزو مواجه شود بی اختیار لب به لبخند گشاید. احتمالاً رویای ترک سرزمینی خاکستری و سیاه که برای مردمش سخاوتی نمانده و آفتابش دیگر مهربان نیست شیرین است.
به نظر میرسد آرزویی که چنین عاری از جاه طلبی باشد قبطه برانگیز و دلی که با فروختن شیرینی های رنگارنگ این چنین سر ذوق آید، پاک و خواستنیست.
من هم این ها را درک میکنم اما وقتی این نوشته را روبرویم گذاشتم آشفتگی و آشوب تنها چیزی بود که از لابلای کلماتش توی چشم هایم پرید و با چالاکی بسته های منفجرهی بیرحمش را به قسمت های ادراکی مغزم برد و چند ثانیهی بعد هجوم خاطرات و قصههای تلخ زندگی ام... بوووم، همه چیز را به هوا فرستاد.
راستش این صدای انفجار نیست که ترسناک است. برای من، سکوتی که پس از آن صدای مهیب جریان مییابد است که تن را میلرزاند. سکوتی که به تو دستور میدهد: باید ساکت شوی. سکوتی که به تو میگوید ظلمی که چند ثانیهی پیش اتفاق افتاد، اتفاق افتاد و نه تسکینی برایش خواهی یافت و نه کسی انتقامی خواهد گرفت. عدالتی درکار نخواهد بود و تو نسبت به هیچ چیز محق نیستی.
آن طنین را به یاد خواهی آورد و آنجا، خاطرت، دیگر همان جای قبلی که در او آرام میگرفتی نخواهد بود. انگار کسی آمده و دیوار های اتاقت را خراب کرده و تخت و کمد و وسایلت را شکسته و همه چیز را روی زمین پرت کرده و پرده ها را سوزانده و خرده های شکستهی شیشه های پنجرهای که صبح ها به تو سلام میکرد را شکسته است؛ درست مثل اینکه... یک بمب در همین نزدیکی ها منفجر شده باشد.
حالا چه شد که رویای سادهی این دختر جوان مرا این چنین تخریب کرد و هرآنچه از نشاط و استحکام در چهره ام معماری شده بود را فروریخت؟
شاید خودم هم نمیدانم. اما ممکن است بخاطر این باشد که زمانی کسی را دوست میداشتم که همین رویا او را از من گرفت. شاید رویایی که او داشت کمی متفاوت بود. شاید رویایی که او داشت هیچ شباهتی به شیرینی فروشی نداشت. اما آن هم یک رویای ساده و کوچک بود، یک آرزوی قشنگ.
آرزو های قشنگ دخترها مرا یاد خاطرات روزهایی میاندازند که با آرزوی مردانهی خودم روبوسی میکردم و میدانستم چند لحظهی دیگر، باید دستانش را بفشارم و بعدش برای همیشه او را نبینم.
بعدش برای همیشه سکوت باشد. Cieli Di Amore...
ما را در سایت Cieli Di Amore دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : cielidiamoreo بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 19:54