ولی به نظر نمیرسد برای کسی جالب باشد. همه ش درباره ی این است که چقدر چیز های مختلف آزادهنده هستند، و شما چقدر از چیز های مختلف بدتان می آید. همه ی پیری همین است. اصلا همین که شما از این متن لذت نمی برید یعنی اینکه هنوز پیر نشده اید و این یعنی هنوز احمق هستید.
البته... آه، درست است. شاید همه ی آدم های پیر اینطور نباشند. بعضی پیرها را دیده ام که مدام به بقیه محبت میکنند و لبخند میزنند. این ها عقل ندارند! آدم یکبار در زندگی فرصت غر غر کردن داشته باشد، آنوقت آنرا صرف لبخند زدن کند؟
البته من از جوانی هم غر غر می کردم. اصلا کار درست همین است. وقتی می شود به کسانی که حقشان است توهین کرد چرا باید به آنها لبخند بزنیم؟ چرا باید به آن بچه های حرامزاده که سر و صدای توپ بازیشان آدم را اذیت می کند مهربانی کنیم؟ چرا باید به آن بی شعوری که ماشینش را جای بد پارک می کند احترام گذاشت؟ چرا باید همسایه ای که جشن گرفته و با صدای بلند موسیقی پخش میکند را تحمل کنم؟
نه، من ترجیح میدهم به آن بچه ها فوحش بدهم و توپشان را پاره کنم، ترجیح میدهم ماشین هایی که جای بد پارک می کنند را پنجر کنم و رویشان خط بیندازم.، و همسایه ای که صدای موسیقی اش بلند است را به پلیس گزارش کنم.
من دارم پیر میشوم و ترجیح میدهم از مردم بدم بیاید؛ این سرنوشت همه ی شماست، چون... همه ی مردم بسیار نفرت انگیزند.
روبرتو ماتئو
نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۴/۲۰| ساعت 0:15| توسط Amante Abbandonato|
Cieli Di Amore...