امشب توی سرم آدم های زیادی رفت و امد نمی کنند، امشب ذهنم پر از خیال نیست. امشب، یک جمجمه ی خالی روی بالش استراحت میکند، و امشب؛ ستاره ها صورت ترا، جایی ورای دودها و ابرها، برای هم نقاشی نمیکنند. امشب با هر انقباض قلبم، اسمت لابلای رگ هایم پخش نمی شود، و امشب اگر به من شلیک شود، رویایت این طرف و آن طرف نمی پاشد. امشب «عشق» به تو شاید نه، ولی عاشقی من تمام شده است؛ و امشب همه چیز آنقدر ویران شده، که امید... خجالت می کشد از این هوالی گذر کند. نوشته شده در ۱۳۹۶/۰۵/۲۲| ساعت 23:33| توسط Amante Abbandonato| ,هوالی ...ادامه مطلب