ولی فکر کنم، فکر کنم، اگه اون روز برسه که از پسش بر بیام، بعدش دیگه بتونم برای هر کسی و هرچیزی یه پیام خدافظی بزارم. یه صندوقچه فلزی بخرم، ازونا که از بچگی عاشقشون بودم و هیچ وقت کسی واسم نخرید، توشو پر کنم از نامه های خدافظی. برای آدمای مختلف، برای هرکسی که حس کنم اگه بی خدافظی برم حسرت اون حرفای نگفته تا دنیا و زندگی بعدی هم دنبالم میاد.
صالح میگفت علت اینکه خودکشی نمیکنیم اینه که تصور صحنهی Corpse مون برامون زیبا نیست. میدونم با گفتن جمله بعدی در حق این حرف و مفهومش دارم جنایت میکنم، ولی بزار خودمو بزنم به اون راه و با خودم بگم: تصور صحنهی Corpse ای که یه عالمه نامه رو بغل کرده، حرفایی که نتونست بزنه رو بغل کرده، حرفایی که باید بزنه رو بغل کرده، اونقد قشنگ## نیس که هرکیو مشتاق کنه به خدافظی؟
فکر کنم جواب اینه: چرا، هست؛ ولی تو قشنگ## تری.
برای همین شاید من حرفای نگفتهم رو تا ابد بغل کنم، حرفایی که نمیزاری بزنم، حرفایی که باید بزنم؛
و اونا دونه دونه تو بغلم بمیرن، بدون اینکه باهام خدافظی کرده باشن.
برچسب : نویسنده : cielidiamoreo بازدید : 189