Cieli Di Amore

متن مرتبط با «داشتم» در سایت Cieli Di Amore نوشته شده است

آخرین باری که دوستش داشتم

  • همه‌چیز از آنجا شروع شد که آن روز در سبزی‌فروشی، چشمم به یک بسته شنبلیله خشک افتاد. خودم هم نمی‌دانم چه شد که آن را خریدم، علی‌الخصوص که زیر نور مستقیم و تند آفتاب، پشت سر زنان پرحرف و وقت‌تلف‌کن خانه‌دار توی صف ایستاده بودم و اسنپ آن طرف خیابان منتظرم بود، درحالیکه راننده‌اش کمی کلافه به نظر می‌رسید.همان روز بعد از ظهر، وقتی داشتم برای خودم تن ماهی آماده می‌کردم، کمی از آن شنبلیله توی برنج ریختم. وقتی داشت دم می‌کشید، عطرش بلند شد. بوی قورمه سبزی می‌آمد، و من تازه متوجه شدم که «بوی قورمه سبزی» درواقع «بوی شنبلیله» است. همین کافی بود که به یاد او بیفتم و قلبم فشرده و مچاله شود.چند روز بعد، وقتی رفته بودم تا دنبال کسی که دو حرف اول اسمش شبیه او بود بگردم، هوش مصنوعی تلگرام پروفایل او را آورد بالا. متوجه شدم که دوباره، بدون اینکه هیچ کاری کرده باشم، مرا بلاک کرده است. تمام آنچه که طی این پنج ماه، جمع کرده و چپانده بودم یک گوشه پشت کمد، بیرون زد و پاشید همه‌جای اتاق.حالا من مانده بودم میان آن همه بهم‌ریختگی، آن همه بی سر و سامانی. به او پیام دادم و طلبکارانه پرسیدم که چرا این طوری می‌کند؟ دوست داشتم بپرسم چه مرگش هست، اما انگار اجازه نداشتم که این پرده‌ی احترام را کنار بزنم. چند دقیقه‌ای حرف زدیم، و در این دقایق، اتفاق خوبی برایم افتاد. من به این پی بردم که واقعا درباره‌ی او چه فکر می‌کنم. من فکر می‌کنم که او کسی است که ازش بر می‌آید یک هیولای تمام عیار باشد. یک انسان بی‌مسئولیت و بی‌احساس. کسی که از قضا تصوری که از خودش دارد برعکس این است. او احتمالا فکر می‌کند خیلی آدم خوبی است و نیمی از بار گوگولی بودن جهان را به دوش می‌کشد؛ درحالیکه با نادانی و خودخواهی‌اش، کاری جز کریه‌تر ک, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها